ظهور فلاسفه جدید در عصر هوش مصنوعی؛ آیا افلاطون و اقلیدس جدیدی خواهیم داشت؟

اگرچه ممکن است خیال‌انگیز به نظر برسد، اما این جامعه جدید پس از هوش مصنوعی حتی می‌تواند ظهور اقلیدس جدید، یک افلاطون جدید، یک هرودوت جدید را ببیند.
سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): مورخان مدرن، از سال 1967 به‌عنوان سالی پرمشغله یاد می‌کنند: جنگ شش روزه، تابستان عشق، آلبوم جدید گروه بیتلز، اولین مرگ ثبت‌شده فضانوردان آمریکایی، تأسیس مدینه فاضله بیرون‌شهری میلتون کینز.

اما رویداد مهم دیگری نیز در این میان در کار بود که نباید فراموشش کرد: اختراع اولین وسیله‌ای که از این پس به ما اجازه می‌دهد بخشی از مغز خود را متوقف کنیم. یک مهندس جوان اهل دالاس به نام «جری مریمن» و تیمش‌، ماشین حساب الکترونیکی «کال-تک» (Cal-Tech) را به ما دادند. با 400 دلار می‌توانستید جعبه‌ای پلاستیکی به اندازه جیب پیراهن با دکمه‌ها و نمادهایی داشته باشید که اگر فشار داده شود، در یک لحظه و با دقتی بی‌عیب و نقص، هر سوال ریاضیاتی ساده‌ای که ممکن است بپرسید، پاسخ می دهد. ‌مهم‌تر از همه این‌که این دستگاه کار خود را به صورت نامرئی انجام می‌داد.

چرتکه خط‌کش محاسبانی ممکن است ابزارهای صرفه‌جویی در کار ذهنی بوده باشند، اما همچنان از شما می‌خواهند تا مقداری از سلول‌های خاکستری مغز خود استفاده کنید. «کال-تک» ذهن انسان را به طور کامل آزاد کرد و تمام خستگی‌های ریاضی را از زندگی روزمره ما حذف کرد.

این نیمه‌هادی‌ها و الگوریتم‌ها بودند که به ساخت جادوی مریمن کمک کردند‌ و به مدت 60 سال پس از این جادو گسترش و بهبود یافت و در دستان مهندسان به کار خود ادامه داد. این اختراع تمام چیزی است که ممکن است آرزویش را داشته باشیم. مغز ما اکنون می‌تواند آرام بگیرد. دیگر نیازی نیست برای بسیاری از فعالیت‌ها به مغز خود فشار بیاوریم و حتی دیگر نیازی به تفکر برای تعیین مسیر یا یافتن آدرسی مشخص نیز نداریم، چراکه جی‌پی‌اس اکنون به جای ما چنین می‌کند.

حتی امروزه اگر در از املای یک کلمه نیز مطمئن نیستید دیگر نیازی به نگرانی وجود ندارد، چراکه خود برنامه‌ها این ایرادها را رفع می‌کنند. همچنین حتی اگر مطمئن از نوشتن جمله‌ای مشخص در متن نامه یا ایمیل‌تان نیستید، اکنون خود خدمات پست الکترونیک جملاتی را به شما پیشنهاد می‌دهند. این موضوع در ماه‌های اخیر منجر به نگرانی گسترده شده است. گفته می شود که ذهن ما به ناچار از کار افتاده، تحلیل می‌رود یا متسع می‌شود.

نسخه‌ کابوس‌وار این مدل ‌برای بدن ما فیلمی مانند «وال-ای» (Wall-E) است، دیدگاهی آخرالزمانی که در آن انسان‌ها با رها کردن دنیای آلوده‌‌شان، زندگی خود را در پیله‌هایی می‌گذرانند که در فضای زیر مداری معلق هستند. در اینجا آن‌ها به موجوداتی شل و سست تبدیل شده‌اند که دائما در وضعیت درازکش قرار دارند، در حالی که با نگاه خیره به صفحه‌های تلویزیونی شکم‌شان را با بسته‌های پروتئینی پر می‌کنند.

بنابراین اکنون یک چشم‌انداز مشابه برای ذهن ما وجود دارد؛ با ماشین‌هایی که تمام وظایف ذهنی روزانه‌ را برای ما انجام می‌دهند، مغز ما به معنای واقعی کلمه بی‌فکر می‌شود و ذهن ما بهشتی برای خیال‌پردازی‌های بی‌پایان می‌شود. ما از نظر روحی در حال مرگ خواهیم بود. با ناپدید شدن دانش ذاتی، دیگر چندان به آن ‌نیاز نیست، زیرا اکنون با کوچک‌ترین تماس روی سطح شیشه‌ای لمسی،‌ مفهوم خرد انسانی، که در نهایت ترکیبی از دانش و تجربه است، تبخیر خواهد شد. جامعه، جسم، ذهن و روح، کم‌کم دچار ضایعات و زوال خواهد شد.

این یک چشم‌انداز از عذاب آینده ما است. ما این تصور را به چالش می‌کشیم که اکنون همه به جهنم فکری می‌روند. بلکه دلایل زیادی برای خوش‌بینی می‌بینیم. ‌این امید را از گروه شش نفره یونانیان باستان می‌گیریم که پایه و اساس ایده دانش را بنا نهادند و آن را تعریف کردند: فیثاغورث، سقراط، افلاطون، ارسطو، هرودوت و اقلیدس.

گفته کارل پوپر مبنی بر این‌که «دانش متناهی است اما جهل بی‌نهایت است» البته از نظر عینی درست است - ‌با این حال، میزان دانش در جهان ذهنی معاصر ما بی‌اندازه وسیع‌تر از آن است که نخبگان فکری دوران کلاسیک تصور می‌کردند. این شش نفر و امثال آنها بسیار سفر می‌کردند (به استثنای ارسطو) و در جهانی زیست می‌کردند که لزوماً توسط جغرافیای بسیار ناشناخته، تاریخ بسیار کوچک‌تر‌ و وجود توصیفات قبلی نوشتاری بسیار کمی محدود شده بود.

ذهن آنها، اگرچه غرق در کلیت دانش معاصر بود، بنابراین تقریباً به صورت میزی خراش‌خورده بود؛ تقریباً خالی، آماده پذیرش همه چیز، آماده فکر کردن، آماده برای پیشبرد هدف.
به همین دلیل است که ذهن مدرن ما، هنگامی که از همه چیزهایی که الگوریتم‌های امروزی ممکن است اطلاعات غیرضروری می‌دانند پاک شوند، به همان اندازه آماده خواهند بود که فکر کنند، بپرسند، تعجب کنند، تامل کنند، تصور کرده و خلق کنند.

بنابراین انقلاب الگوریتمی امروز را به عنوان یک پاکسازی ضروری می‌بینیم، جنبشی که به وسیله آن خود را از شر تمام موانع انباشته‌شده زندگی فکری مدرن خلاص می‌کنیم و ما را به ساختاری معقول‌تر‌ برمی‌گرداند، و معصومیتی تازه را به ما هدیه می‌دهد.

اگرچه ممکن است خیال انگیز به نظر برسد، اما این جامعه جدید پس از هوش مصنوعی حتی می‌تواند ظهور اقلیدس جدید، یک افلاطون جدید، یک هرودوت جدید را ببیند. اگر این مزیت واقعی پاک کردن ذهن ما از مشغله‌هایی است که شاید بهتر است به دیگران الکترونیکی واگذار شود، پس ‌‌به‌سختی می‌توانیم منتظر آینده بمانیم.
 

منبع: 
https://www.theguardian.com/books/2023/jun/19/the-big-idea-will-ai-make-us-stupid
 
 
ارسال نظر
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد