
سینمایی که با ادبیات قهر است/ مستور تنها بازمانده ادبیات در جشنواره چهلم
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، شهاب دارابیان: در حالی چهلمین جشنواره فیلم فجر شب گذشته (22 بهمنماه) به کار خود پایان داد که فیلم «بدون قرار قبلی»، ساخته بهروز شعیبی، تنها فیلم اقتباسی این دوره از جشنواره بود. «بدون قرار قبلی» ششمین فیلم سینمایی بهروز شعیبی در مقام کارگردان است که فیلمنامه آن توسط فرهاد توحیدی و مهدی تراببیگی با نگاهی به یکی از داستانهای مصطفی مستور نوشته شده است. یعنی تنها یک فیلم آن هم به صورت اقتباس آزاد!
استقبال ضعیف از اقتباس در حالی در ایران در جریان است که سینمای اقتباسی یکی از بخشهای پرمخاطب سینمای جهان محسوب میشود و این بخش به قدری برای سینماگران دنیا اهمیت دارد که در جایزهای مثل اسکار، بخشی به نام فیلمهای اقتباسی وجود دارد.
تجربه موفق
با این حال، متاسفانه بین سینمای ایران و ادبیات معاصر شکافی وجود دارد که رفتهرفته عمیقتر نیز میشود؛ چراکه هر سال شاهد کاهش آثار اقتباسی هستیم و دیگر کمتر خبری از فیلمهایی مثل «خواهران غریب»، «درخت گلابی»، «ناخدا خورشید»، «سارا»، «گاوخونی»، «شبهای روشن»، «گاو»، «پله آخر» یا حتی «فروشنده» شنیده میشود؛ این درحالی است که تجربه نشان میدهد که سینمای اقتباسی در ایران جواب گرفته و از آن استقبال شده است؛ شاید در اشاره به آخرین موفقیت این حوزه بتوان به سریال «زخم کاری» مهدویان اشاره کرد که بر اساس آمار منتشر شده از سوی پخشکننده آن، این اثر یکی از پربینندهترین آثار چند سال اخیر بوده است.
چرا اقتباس؟
با همه این تفاسیر، سینما و ادبیات باید تعامل تنگاتنگی با هم داشته باشند؛ چراکه این اتفاق میتواند نتیجه کار را عوض کند. به عبارتی، این اتفاق هم باعث بهتر دیده شدن آثار ادبی میشود و هم سینمای دچار تکرار ایران را از روی تردمیل پایین میآورد؛ سینمایی که هر چند سال یک بار موضوعی را پیدا میکند و در آن موضوع سنگر میگیرد تا کسی پیدا شود و خلاقیتی بهخرج دهد تا باز همه پرچم به دست به سنگر بعدی پناه ببرند.
نفع دیگرش برای سینما این است، که داستان پیش از فیلم شدن تجربه شده است؛ یعنی نویسندهای کاربلد روی آن فکر کرده و منتقدان بر آن نقد نوشتهاند و از این رو، فیلمساز نصف راه را رفته است.
رابطه پنهان سینما و ادبیات
اگر بخواهیم نگاه تخصصی به سینما داشته باشیم باید بگوییم که ادبیات هسته اصلی سینماست؛ چراکه سینمای بدون داستان راه به جایی نمیبرد و اگر نگاهی به آثار موفق سینمای جهان بیندازیم متوجه خواهیم شد که آثار مورد توجه یا در فیلمنامه از ادبیات کمک گرفتهاند یا اینکه کارگردان و فیلمنامهنویس آن به ادبیات مسلط بوده و شناخت کافی داشته است. مثال در این حوزه بسیار است.
فیلم کوتاه یک پله جلوتر از فیلم بلند
اگر از موضوع مطالعه و سواد سینماگران فاصله بگیریم؛ میتوانیم بگوییم که یکی دیگر از دلایلی که سینماگران ما کمتر به اقتباس میپردازند، موضوع سختگیریهایی است که در این حوزه وجود دارد و شاید به همین دلیل است که میزان آثار اقتباسی که در حوزه فیلم کوتاه تولید میشود، بیشتر از حوزه فیلم بلند است؛ چراکه فیلم کوتاه اکران قابل توجه یا تبلیغات گسترده ندارد و طبیعتا سختگیریهایی هم که در آن حوزه میشود بسیار کمتر از سختگیریهایی است که در حوزه فیلم بلند وجود دارد.
سینماگران ما با ادبیات غریبهاند
نگاهی به پرونده آثار اقتباسی نشان میدهد که (باتوجه به نسبت آثار ساخته شده در دهههای مختلف) توجه به اقتباس در دهههای گذشته بیشتر بوده است و این موضوع بدون شک به نگاه کارگردانهای آن آثار برمیگردد؛ کارگردانهایی که در دل ادبیات رشد کردند و نگاه کاملا تخصصی به ادبیات داشتند. حسین سناپور، نویسنده و منتقد ادبی در مصاحبهای که در خرداد سال جاری با ایبنا داشته در توضیح این نگاه میگوید: «به نظرم ادبیات پیش از انقلاب دست بالا را از نظر فرهنگی نسبت به سینما داشت. بهترین سینماگران آن سالهای ما با ادبیات حشر و نشر داشتند و این را از اقتباسهای سینمایی و روابطشان با داستاننویسها میشود فهمید؛ از فرمانآرا و تقوایی و مهرجویی گرفته تا کیمیایی و دیگران. بعد از انقلاب سینمای ما به سمت نوعی از سینمای مستند کشیده شد و بعضی از معروفترین فیلمسازها اعتقادی به قصه جذاب و پرکشش نداشتند، مثل کیارستمی و کسانی که مثل او فیلم ساختند کم هم نبودند؛ یا بعضی دیگر مثل رخشان بنیاعتماد از سینمای مستند آمده بودند و آن سینما براشان جذابتر بود. گرفتن جوایز و فروش فیلمها در نبود فیلمهای خارجی هم اعتمادبهنفس زیادی به کارگردانها داد و دلشان میخواست فیلم به اسم خودشان باشد؛ پس حتی اگر گاهی بعضی از کتابها هم استفاده کردند، آن را طوری تغییر دادند که معلوم نباشد؛ یا اگر از داستاننویسها کمک گرفتند، این کمکگرفتن را مشروط به نامنبردن کردند. این موارد البته زیاد نبوده؛ اما بوده به هرحال.»
حلقه مفقوده
به هر حال باید گفت که اقتباس، حلقه مفقوده و گمشده سینمای ماست و رهایی از این وضعیت مستلزم رابطه اهالی سینما با اهالی کتاب است؛ رابطهای که برخلاف سالهای گذشته وجود ندارد و انگار بین این دو دیواری وجود دارد که قصد فروریختن هم ندارد.
استقبال ضعیف از اقتباس در حالی در ایران در جریان است که سینمای اقتباسی یکی از بخشهای پرمخاطب سینمای جهان محسوب میشود و این بخش به قدری برای سینماگران دنیا اهمیت دارد که در جایزهای مثل اسکار، بخشی به نام فیلمهای اقتباسی وجود دارد.
تجربه موفق
با این حال، متاسفانه بین سینمای ایران و ادبیات معاصر شکافی وجود دارد که رفتهرفته عمیقتر نیز میشود؛ چراکه هر سال شاهد کاهش آثار اقتباسی هستیم و دیگر کمتر خبری از فیلمهایی مثل «خواهران غریب»، «درخت گلابی»، «ناخدا خورشید»، «سارا»، «گاوخونی»، «شبهای روشن»، «گاو»، «پله آخر» یا حتی «فروشنده» شنیده میشود؛ این درحالی است که تجربه نشان میدهد که سینمای اقتباسی در ایران جواب گرفته و از آن استقبال شده است؛ شاید در اشاره به آخرین موفقیت این حوزه بتوان به سریال «زخم کاری» مهدویان اشاره کرد که بر اساس آمار منتشر شده از سوی پخشکننده آن، این اثر یکی از پربینندهترین آثار چند سال اخیر بوده است.
چرا اقتباس؟
با همه این تفاسیر، سینما و ادبیات باید تعامل تنگاتنگی با هم داشته باشند؛ چراکه این اتفاق میتواند نتیجه کار را عوض کند. به عبارتی، این اتفاق هم باعث بهتر دیده شدن آثار ادبی میشود و هم سینمای دچار تکرار ایران را از روی تردمیل پایین میآورد؛ سینمایی که هر چند سال یک بار موضوعی را پیدا میکند و در آن موضوع سنگر میگیرد تا کسی پیدا شود و خلاقیتی بهخرج دهد تا باز همه پرچم به دست به سنگر بعدی پناه ببرند.
نفع دیگرش برای سینما این است، که داستان پیش از فیلم شدن تجربه شده است؛ یعنی نویسندهای کاربلد روی آن فکر کرده و منتقدان بر آن نقد نوشتهاند و از این رو، فیلمساز نصف راه را رفته است.
رابطه پنهان سینما و ادبیات
اگر بخواهیم نگاه تخصصی به سینما داشته باشیم باید بگوییم که ادبیات هسته اصلی سینماست؛ چراکه سینمای بدون داستان راه به جایی نمیبرد و اگر نگاهی به آثار موفق سینمای جهان بیندازیم متوجه خواهیم شد که آثار مورد توجه یا در فیلمنامه از ادبیات کمک گرفتهاند یا اینکه کارگردان و فیلمنامهنویس آن به ادبیات مسلط بوده و شناخت کافی داشته است. مثال در این حوزه بسیار است.
فیلم کوتاه یک پله جلوتر از فیلم بلند
اگر از موضوع مطالعه و سواد سینماگران فاصله بگیریم؛ میتوانیم بگوییم که یکی دیگر از دلایلی که سینماگران ما کمتر به اقتباس میپردازند، موضوع سختگیریهایی است که در این حوزه وجود دارد و شاید به همین دلیل است که میزان آثار اقتباسی که در حوزه فیلم کوتاه تولید میشود، بیشتر از حوزه فیلم بلند است؛ چراکه فیلم کوتاه اکران قابل توجه یا تبلیغات گسترده ندارد و طبیعتا سختگیریهایی هم که در آن حوزه میشود بسیار کمتر از سختگیریهایی است که در حوزه فیلم بلند وجود دارد.
سینماگران ما با ادبیات غریبهاند
نگاهی به پرونده آثار اقتباسی نشان میدهد که (باتوجه به نسبت آثار ساخته شده در دهههای مختلف) توجه به اقتباس در دهههای گذشته بیشتر بوده است و این موضوع بدون شک به نگاه کارگردانهای آن آثار برمیگردد؛ کارگردانهایی که در دل ادبیات رشد کردند و نگاه کاملا تخصصی به ادبیات داشتند. حسین سناپور، نویسنده و منتقد ادبی در مصاحبهای که در خرداد سال جاری با ایبنا داشته در توضیح این نگاه میگوید: «به نظرم ادبیات پیش از انقلاب دست بالا را از نظر فرهنگی نسبت به سینما داشت. بهترین سینماگران آن سالهای ما با ادبیات حشر و نشر داشتند و این را از اقتباسهای سینمایی و روابطشان با داستاننویسها میشود فهمید؛ از فرمانآرا و تقوایی و مهرجویی گرفته تا کیمیایی و دیگران. بعد از انقلاب سینمای ما به سمت نوعی از سینمای مستند کشیده شد و بعضی از معروفترین فیلمسازها اعتقادی به قصه جذاب و پرکشش نداشتند، مثل کیارستمی و کسانی که مثل او فیلم ساختند کم هم نبودند؛ یا بعضی دیگر مثل رخشان بنیاعتماد از سینمای مستند آمده بودند و آن سینما براشان جذابتر بود. گرفتن جوایز و فروش فیلمها در نبود فیلمهای خارجی هم اعتمادبهنفس زیادی به کارگردانها داد و دلشان میخواست فیلم به اسم خودشان باشد؛ پس حتی اگر گاهی بعضی از کتابها هم استفاده کردند، آن را طوری تغییر دادند که معلوم نباشد؛ یا اگر از داستاننویسها کمک گرفتند، این کمکگرفتن را مشروط به نامنبردن کردند. این موارد البته زیاد نبوده؛ اما بوده به هرحال.»
حلقه مفقوده
به هر حال باید گفت که اقتباس، حلقه مفقوده و گمشده سینمای ماست و رهایی از این وضعیت مستلزم رابطه اهالی سینما با اهالی کتاب است؛ رابطهای که برخلاف سالهای گذشته وجود ندارد و انگار بین این دو دیواری وجود دارد که قصد فروریختن هم ندارد.
گزارشگر